اربعین حسینی
دنیا تیره و تار شد و شهر سیاهپوش: میدانی:آخر آفتاب را به خاک و خون کشیده بودند..... چهل روز، نه: چهل شب از آن واقعه گذشت.. کربلایت بار دیگر منزل زینب شده در عزای اربعینت جان او بر لب شده او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده آقا جان دلم هوای کربلات رو داره..... مثل همه عاشقانت....... اصلا باورم نمیشه که یه بار ما رو لایق زیارتت دونستی و دعوتمون کردی...... آقا جانم دلم دوباره هوای حرمت کرده......اون صحن با صفات..... زیارت آخرین شب .....اون خلوتی.....اون زیارت از نزدیک.....اون پای ضریح نشستن..... آقای من ما رو دوباره لایق زیارتت بکن.....آ...
نویسنده :
مامان امیررضا
19:55