اربعین حسینی
دنیا تیره و تار شد
و شهر سیاهپوش:
میدانی:آخر آفتاب را به خاک و خون کشیده بودند.....
چهل روز، نه: چهل شب از آن واقعه گذشت..
کربلایت بار دیگر منزل زینب شده
در عزای اربعینت جان او بر لب شده
او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود
بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده
آقا جان دلم هوای کربلات رو داره.....
مثل همه عاشقانت.......
اصلا باورم نمیشه که یه بار ما رو لایق زیارتت دونستی و دعوتمون کردی......
آقا جانم دلم دوباره هوای حرمت کرده......اون صحن با صفات.....
زیارت آخرین شب .....اون خلوتی.....اون زیارت از نزدیک.....اون پای ضریح نشستن.....
آقای من ما رو دوباره لایق زیارتت بکن.....آقا جان واسطه بین و ما و خدا قرار بگیر و این خواسته رو مستجاب بکنه.....
نمیدونم دوباره قسمت میشه....با امیررضای عزیز بیایم پیشت......
عشق مامان بیاد به پابوست.....همونجا بیمش کنیم برای یه عمر نوکر در خونه شما بودن.....بیمش کنیم که یه عمر جز در خونه شما جایی نره......بیمش کنیم تا بشه سرباز آقا امام زمان(عج)......
خدا قسمت همه عاشقای امام حسین(ع) زیارتش نصیب کن......
یه جایی شنیده بودم هر کی نرفت کربلا بیچارست اما بیچاره تر اونه که یه بار کربلات رو ببینه....
واقعا وقتی یه بار آدم به اون صحن و سرا پا میذاره......دلش رو اونجا جا میذاره و برمیگرده.....
خدایا........
کربلا......
حرم.....
قسمت کن.....