ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

فرشته آسمونی

بعد از مدتها برگشتیم

1394/4/7 14:41
نویسنده : مامان امیررضا
1,407 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به امیر رضای عزیز و همه دوستان 

حلول ماه پر برکت رمضان رو خدمت همه دوستان تبریک میگم و امیدوارم نهایت بهره رو ببریم 

ممنون از همه دوستانی که جویای احوال ما بودن......خدا رو شکر ما خوبيم امیدوارم همه شما هم در کنار خانواده سالم و شاد باشین. 

این چند وقته من و بابایی امیررضا درگیر امتحانات بودیم من تو مدرسه و بابایی دانشگاه، به خاطر همین خیلی فرصت نشد تا بیام و بنویسم و بالاخره امروز امتحانات بابایی تموم شد و گل پسر از این بابت خیلی خوشحال شده چون تو این مدت نميتونسته با بابایی قشنگ بازی کنه و البته بابایی خیلی خونه نبوده . 

شما بابایی رو مجبور کردی که بره خونه آقاجون درس بخونه چون اگه خونه می موند شما جيگري اجازه نميدادي درس بخونه...

دلیل دیگه دیر اومدنام بزرگتر شدن  شما و بیشتر شدن شیطنت ها و بازيگوشيهات و باید همش مراقبت باشم تا کارهای خطرناک نکنی. 

از این به بعد اگه خدا بخواد بیشتر میام و از شاهکارهای خاطراتت می نویسم.

از اینجا به بعدش رو هم دارم بعد از چند روز براتون مینویسم اخه کامپیوتر هنگ میکرد سه بار خواستم عکس بزارم وسط های کار هنگ میکرد باید دوباره اقدام میکردم به خاطر همین قیدش رو زدم

امروز 21 تیر و 25 ماه مبارک رمضان هست.......

ماه رمضان هم خیلی زود تموم شد......امیدوارم همه دوستان عزیز استفاده کرده باشن

کلی حرف و خاطره دارم تو این چند وقت که نبودم ایشالله پست های بعدی

حالا بریم سر وقت عکس های این مدت

این عکسها برا تعطیلات نیمه شعبان هست که ما به همراه دوستای بابایی امیررضا رفتیم منطقه هزار جریب نکا و دریای جویبار

شاید باورتون نشه این اخرین دکوری خونه ما بود که شکست دیگه خونه پاک پاکه

تازه این از سقف اویزون بوده که تا الان سالم مونده بود.....

الانم امیررضاخان روی اپن مشغول جمع کردن خراب کاری هستن

اینجا هم دقیقا 10 ثانیه بعد این کار از بنده بابت این کار شکلات میخواد که قیافش این جوری میشه با نه گفتن من

اینم چند تا عکس از مسیر رفت به ییلاق مامان جون امیررضا

پسری بزرگ شده چشمش به همه جا

تو مسیر پارک داره و یه رودخونه کوچیک که هر بار که میخوایم بریم باید این پرسه طی بشه تا برسیم به مقصد

پسری مشغول گیلاس چیدن.......جای همه دوستان خالی

اینم از اسباب بازی های پسریچشمک

خونه بازی پسری

یاد باد ان روزگاران یاد باد

جای جدید پسری برا پنهون شدن

اینم عکس یه فسقل که تازگی ها به جمع خانوده راه پیدا کرده

اقا مجتبی پسر عمه امیررضا.....یکی دیگه از دلایل دیر کردن

این عکس هم مربوط به شبهای قدره......پسری خادم مسجد شده و داره تمییز کاری میکنه

اینم عکسای روز قدس

بابایی و  امیررضا و فاطمه جون

سلفی های پدر و پسری

اخرین عکس هم از محمدصدرای عمه که بزرگ شده با مزه

ببخشید نبودنم باعث شد تعداد عکسا زیاد شد

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان فاطمه
22 تیر 94 7:57
سلام عزیزم ماشالله سری بزرگ شده و شیطون دلمون براتون تنگ شده بود خیلی دوست داشتم می دیدمتون الان خوشحالم دوباره برگشتید با کلی عکس
مامان امیررضا
پاسخ
ممنون عزيزم، ما هم دلمون تنگ شده بود