ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

فرشته آسمونی

ولادت حضرت علی بر همه شیعیان مبارک

حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد                                                            روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق                               ...
22 ارديبهشت 1393

سفرنامه کربلای امیررضا

سلام سلام به گل پسرم و همه دوستای گلم از همه دوستای گلم معذرت میخوام.......خیلی ممنون که جویای احوال ما بودین....مخصوصا مامان فاطمه جونم و مامان امیرعلی عزیز حالا از هر چی بگذریم سخن دوست خوش تر است کربلا.......نمیدونین با شنیدن و زمزمه این کلمه چه حسی بهم دست میده چه برسه بخوام براتون از خاطرات روزهایی که اونجا بودیم براتون بنویسم..... ما صبح روز دوشنبه راه افتادیم......امیررضا هم پسری خیلی خوب بود و تنها مشکل من با این پسر گل این بود که پسری سوار ماشین شدیم شیر خوردن رو شروع میکنه و مقصد تموم میکنه.....یه ذره از این حد کمتر چون جمعی که ما رفتیم یه جمع 25 نفره از دوستای بابایی امیررضا بود و تقریبا همشون بچه کوچیک داشتن امیررض...
14 ارديبهشت 1393

چند روز اول سال

سلام به امیررضا و دوستای گلم امیدوارم چند روزی که از سال جدید طی شد بهتون خوش گذشته باشه....... اول از همه ایام فاطمیه رو به همه دوستان تسلیت میگم......امسال سالمون رو با فاطمیه شروع کردیم......ایشالله خود بی بی کمک کنه تا بتونیم پیرو اهل بیتش(ع) باشیم. مادرجون امیررضا فردا شب یعنی 13 فروردین نذری میده...در واقع شام دهی داره.....فکر نکنم که دیگه وقت کنم که بیام بنویسم ایام بر شما تسلیت باد...... حالا خاطرات این چند روز امسال ما سال رو خیلی خوب آغاز نکردیم آقاجون امیررضا یعنی پدر شوهر عزیزم یه هفته مونده به عید متاسفانه دیسک کمرش پاره شد و درد شدید بهش دست داد و دکترا گفتن که باید عمل کنه.....بالا رفتن پله براش سخت بود مهمون خون...
13 فروردين 1393

خبری در راه است

  سلام به امیررضا و دوستای گلم این پست برای خانواده سه نفرمون خیلی خاصه این شاید آخرین پست فروردین ماه باشه.......آخه تا آخر فروردین نیستیم...... بله......اگه خدا قسمت کنه قرار دوشنبه 18 فروردین من و بابایی امیررضا به همراه امیررضاجونم بریم به مسافرت....مسافرتی که شاید آروزهای خیلی ها باشه و خدا به ما این لیاقت رو داد تا برای دومین بار تجربش کنیم....... نمیدونم احساسم رو از تجربه دوبارش چی جوری براتون بگم..... امام حسین(ع) ما رو طلبید.......اره دوستای گلم قراره بریم کربلا......از خدا میخوام قسمت همه عاشقاش بشه......دفعه اول که خیلی با صفا بود....ایشالله این دفعه با بودن پسری بیشتر بهمون خوش بگدره   ...
13 فروردين 1393

آغاز سال جدید و یک سال و نیم از بودن امیررضا در جمعمون

  سلام به امیررضا و دوستای گلمون فردا سال نو تحویل میشه سالی که گذشت امیدوارم برا همه سال خوب و پر برکتی بوده باشه و امیدوارم سال جدید برا امیررضا جونم و دوستای گلم سراسر خوبی و خوشی باشه روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است / گر کُند یوسف زهرا نظری ، نوروز است لحظه ها در تپش تاب وتب آمدنش / آسمان چشم به راه قدمش هر روز است اللهم عجل لولیک الفرج امسال سال نو با ایام فاطمیه مقارن شده برای همین عید نداریم نه اینکه عید نداشته باشیم نه صله رحم رو به جا میاریم و تمام سعیمون رو میکنیم تا حرمت این ایام رو نگه داشته باشیم.....امیدوارم همه دوستای گلم هم حرمت این ایام رو نگه داشته باشن   امسال نوبهار شروعش به ماتم ...
3 فروردين 1393

ما اومدیم

سلام به امیررضا و همه دوستای گلم خیلی وقته که میخوام بیام و وبلاگ این پسر طلا رو بروز کنم ولی شیطنت های این پسملی و هم کارهای خودم این اجازه رو نداد. الانم که دارم مینویسم استرس امتحان دارم......سه شنبه 27 اسفند امتحان دارم 10 تا کتاب که هنوز وقت نکردم هیچ کدوم رو بخونم این چند وقت درگیر کلی کار بودم.........اول از همه مامان رفت تهران و عمل کرد و درگیر مهمونهای خونه اونا بودم که برا عیادت می اومدن........بعد از اون کارهای عملی که برا کلاس های ضمن خدمت باید انجام میدادم.......امسال هم باید خونه تکونی خونه خودم رو میکردم و هم خونه مامان........تازه از همه مهم تر باید خرید عید رو هم انجام میدادیم..........دیگه جونم براتون بگه درس ک...
22 اسفند 1392

ورود امیررضای مامان به هجده ماهگی

سلام به پسر گل مامان و دوستان گلم باز بیست و هشتم رسید...........و امیررضای مامان یه ماه بزرگتر شد............... زمان..........زمان................بایست.........چقدر زود گذشت پسری من بزرگ شده و آقا.............دیگه همه حرف های ما رو گوش میده و متوجه میشه.........اگه ازش کاری رو بخواییم برامون انجام میده............حرف زدنشو که دیگه نگو............... پسری مامان تو این یه ماه کلی پیشرفت داشته.......کلی کلمه دیگه یاد گرفته.........کلی کارها رو انجام میده که یکی از یکی با مزه تر......... آخر این ماه پسری واکسن داره از همین الان استرس این واکسن رو دارم..............آخه هر کی یه چی میگه.........یکی میگه بچه خیلی ا...
28 بهمن 1392

عکسای آتلیه امیررضا

سلام به پسری مامان و دوستان گلم بعد از چند ماه عکسای آتلیه پسری آماده شد...........دقیقا این عکسا روز جشن تولد پسری گرفته شد...... اون روز نه امیررضا خیلی حال داشت و نه ما خیلی وقت........... به خاطر همین خیلی از عکسای پسری راضی نیستم............ولی دیدنشون خالی از لطف نیست..... هر چند عکسا اسکن کردست ولی نمیدونم چرا خیلی با کیفیت نشدن........         این عکس هم وقتی رفتیم برا پاسپروت پسری عکس بگیریم گرفته شد........ خانوم عکاس گفت عکس اشانتیوم میخواین ما هم که کم میل نبودیم............ این عکس سه تایی رو گرفتیم.....       ...
21 بهمن 1392

رحلت بی بی معصومه(س)

اى دختر و خواهر ولايت بر ارض و سما مليكه در قم معصومه به كتيبه و به عصمت در كوى تو زنده، جان مرده قم تربت پاك پيكر توست گر فاطمه دفن شد شبانه كى گفته نهان زماست آن قبر آن قبر كه در مدينه شد گم مريم به برت اگر نشيند سازد به سلام سرو قد خم وفات كريمه اهل بيت حضرت معصومه (س) تسلیت باد   ...
20 بهمن 1392