ورود امیررضای مامان به هجده ماهگی
سلام به پسر گل مامان و دوستان گلم
باز بیست و هشتم رسید...........و امیررضای مامان یه ماه بزرگتر شد...............
زمان..........زمان................بایست.........چقدر زود گذشت
پسری من بزرگ شده و آقا.............دیگه همه حرف های ما رو گوش میده و متوجه میشه.........اگه ازش کاری رو بخواییم برامون انجام میده............حرف زدنشو که دیگه نگو...............
پسری مامان تو این یه ماه کلی پیشرفت داشته.......کلی کلمه دیگه یاد گرفته.........کلی کارها رو انجام میده که یکی از یکی با مزه تر.........
آخر این ماه پسری واکسن داره از همین الان استرس این واکسن رو دارم..............آخه هر کی یه چی میگه.........یکی میگه بچه خیلی اذیت میشه یکی هم میگه نه................
چند شب پیش داشتم به گرد گیری فکر میکردم یاد پارسال افتادم.............چقدر زود گذشت .........پارسال پسری رو گذاشته بودم تو روروئکش و اولین بار هم همون موقع روروئکش رو حرکت داد............
یاد اولین های پسری افتادم................
اولین روزی که پسری پا به این دنیا گذاشت و بغلش گرفتم......
اولین مهمونی 22 مهر ماه تو 26روزگیش بود..........
گردن پسری تو 45 روزگی محکم شد و تحت کنترل پسری
اولین بار که پسری به تفریح یعنی بیرون رفت 14 آبان ماه بود عمه زینب ما رو به مجتمع تفریحی دعوت کرد برا تولد پسر عمه مصطفی.........البته پسری چون هوا لب دریا سرد بود همش تو ماشین بود فقط موقع شام اومد بیرون رفتیم رستوران و بعدش دوباره رفت تو ماشین که همه این لحظات عزیز جون پسری اونو تو ماشین نگه میداشت.........
اولین مسافرت پسری 22 آبان ماه به قم بود همراه عمه حمیده و عمو محمد
1 آذر پسری اولین لبخند رو برا مامان و بابایی زد.....البته قبلا لبخند میزد ولی لبخندی که با بازی کردن ما باشه نبود...........وقتی بود که فرشته ها باهاش بازی میکردن...........
10 آذر ماه پسری اولین قر قری رو برامون زد و ما رو کلی ذوق زده کرد..............
اولین بار که پسری رو بردیم آتلیه 24 آدر ماه بود
اولین اصلاح موهای پسری تو خونه16 دی ماه وقتی خواب بود دایی جون براش انجام داد.......
اولین سفر امیررضا به مشهدو مشهدی شدن پسری 22 دی ماه برا شهادت امام رضا (ع) بود
اولین غلت زدن پسری با تاخیر بود تو پنج ماهگی 5 بهمن ماه بود..........
27 بهمن وقتی امیررضا برا اولین بار دریا رو دید
اولین بار که پسری رو بردیم آرایشگاه 13 اسفند بود که همراه بابایی و دایی جونش رفت.....
اولین باری که به پسری غذایی کمکی دادیم فرنی بود 13اسفند وقتی مدرسه بودم مادرجون به امیررضا داد
همون طور که بالا نوشتم اولین روروئک سواری پسری 18 اسفند وقتی من و بابایی امیررضا داشتیم آشپز خونه رو گرد گیری میکردیم بود
اولین بار که امیررضا جون تونست خودش به تنهایی بشینه ایام عید 3 فروردین ماه بود
اولین دندون پسری 3 اردیبهشت ماه در اومد و پسری تا امروز که دقیقا 17 ماهش تموم شده 13 دندون داره و در حال در آوردن 14 هست
اولین بار که پسری سر باغ آقاجونش رفت 14 اردیبهشت ماه بود
اولین باری که پسری به ییلاق پدرجون اینا رفت 27 اردیبهشت ماه بود
اولین بار که پسری به حرف اومد و تونست یه کلمه رو بگه 12 خرداد بود اونم ...با با
اولین گردش سه نفرمون هم 18 خرداد ماه بعد از امتحانات بابایی بود
امیررضای مامان اول ایستادن و یه قدم برداشتن رو زودتر از چهار دست و پا رفتن یاد گرفت.....پسری 10 تیر خودش با تکیه دادن به پشتی ایستاد و یه قدم جلو اومد
اولین باری که پسری شروع کرد به چهار دست و پا رفتن 15 تیر ماه بود
اولین خرابکاری امیررضا 13 مرداد بود که رفت تو آشپز خونه عزیز اینا و ظرف قند رو از تو کابینت در آورد و همه رو ریخت زمین و باهاشون بازی میکرد
اولین باری که پسری رفت پارک 29 مرداد بود و وقتی همراه عمه جون سوار ماشین شد کلی گریه کرد
6 شهریور امیررضا با کمک گرفتن از صندلی وایستاد و چند قدم راه اومد
امیررضای مامان 2 مهر خودش راه میره ولی هر چند قدم میوفته و هنوز هم با کمک باید باشه خودش به تنهایی نمیتونه
15 مهر اولین بار پسری رفت تو کابینت و یه ظرف رو انداخت پایین و شکوند
26 مهر امیررضا برای اولین بار خودش از روی زمین ایستاد و شروع کرد به راه رفتن
4 آبان من یه حس قشنگ رو چشیدم........امیررضا تو این روز منو بوسید
9 آبان امیررضا برای اولین بار سوار قطار شد
13 بهمن امیررضا برای اولین بار برف بازی کرد
اینم از اولین های پسری
دایره لغات پسری خیلی گسترده شده تا اونجایی که یادم باشه مینویسم
آقا: وقتی می خواد آقاجونش رو صدا کنه فعلا پسری از جون ها فاکتور میگیره
پدل: پدر جون رو میگه
انایی: زندایی
ارگس: نرگس
پول: منظور همون پوله
دبست: این کلمه رو وقتی بازار بودی یه راننده داد میزد دربست پسری هم سریع مامایی اقا دربست یعنی اقا میگه دربست
آب دوشت: آب گوشت
دوشت: گوشت
امک: نمک
دوحه: گوجه
مگ ب: مرگ بر امریکا اینم برا راهپیمایی 22 بهمن یاد گرفت
اربیلا: کربلا
نایی نایی: نازی نازی وقتی میخواد نازت کنه
دوس: دوست دارم
ابش: کفش
عنک: عینک
دیر: سیر
ایین: ماشین
انانا: اناناس
هننه: هندونه
ایار: خیار
نمینی: سیب زمینی
دیب: سیب
موز: موز
ابابو:البالو
اییرینی: شیرینی
تیت: کیک
اش: اش
یکویت: بیسکوئیت
ابزن: گوزن
بیل: فیل
دیر: شیر
ابوتر: کبوتر
طوطی: طوطی
اپشت: لاک پشت
اووباق: قورباغه
پسر باهوش مامان 35 حیوون رو کامل بلده بیشترشون رو با صداهاشون
پسر مامان دیگه خودش جوراب و کاپشنش رو در میاره
خلاصه پسر مامان کلی بزرگ شده و مامان از این بزرگ شدنش کلی ذوق میکنه...........ولی بعضی مواقع میگم خیلی داره زود میگذره...........تمام سعیم رو میکنم تا از این دوران پسری خاطرات خوب برامون بمونه.........
دوستای گلم مواظب خودتون و نی نی های نازتون باشین.........
خدا امیررضای منم در پناه خودش حفظ کنه..........
دیگه ببخشید این پست خیلی طولانی شد
دوستتون دارم