سفرنامه کربلای امیررضا
سلام
سلام به گل پسرم و همه دوستای گلم
از همه دوستای گلم معذرت میخوام.......خیلی ممنون که جویای احوال ما بودین....مخصوصا مامان فاطمه جونم و مامان امیرعلی عزیز
حالا از هر چی بگذریم سخن دوست خوش تر است
کربلا.......نمیدونین با شنیدن و زمزمه این کلمه چه حسی بهم دست میده چه برسه بخوام براتون از خاطرات روزهایی که اونجا بودیم براتون بنویسم.....
ما صبح روز دوشنبه راه افتادیم......امیررضا هم پسری خیلی خوب بود و تنها مشکل من با این پسر گل این بود که پسری سوار ماشین شدیم شیر خوردن رو شروع میکنه و مقصد تموم میکنه.....یه ذره از این حد کمتر چون جمعی که ما رفتیم یه جمع 25 نفره از دوستای بابایی امیررضا بود و تقریبا همشون بچه کوچیک داشتن امیررضا باهاشون بازی میکرد.....
دم بابایی امیررضا گرم......خیلی هوای منو داشت....یعنی تقریبا تمام این مسافرت پسری پیشش بود و کمتر پیش من بود و خلاصه این پسری کلی بابایی رو خسته کرد.......از همین جا از همسر عزیزم کمال تشکر رو دارم
تقریبا ساعت 3 بعد از ظهر رسیدیم نجف.......خدا رو شکر هتلمون نزدیک حرم بود و برای رفت و آمد به حرم مشکلی نداشتیم......جای همه دوستای گل خالی......
حالات امیررضا وقتی حرم میرفتیم خیلی با حال بود.......پسری وقتی ضریح رو میدید و وقتی بابایی میبرد تا زیارت کنه.......به ضریح میچسبید شروع میکرد به بوس دادن همهش به بابایی میگفت اینجا اینجا......یعنی همه این اینجا گفنتش یعنی بابایی باید میبرد تا پسر مامان ببوسه......
حس و حالش تو حرم که دیدنی بود.....بازی کردناش تو حرم......نمیدونم چند سال دیگه پسری یادش هست یا نه ولی ما با تکرار خاطراتش و هر روز به یاد آوردنش سعیمون رو میکنیم تا پسری تو ذهنش بمونه....
البته یه جاهایی هم بود که پسری برامون خاطره سازی می کرد مثلا تا نماز شروع میشد البته بعضی مواقع میگفت بغل و اگه میذاشتی پایین گریه میافتاد از اونجایی که بیشتر پیش بابایی بود بابایی هم مجبور میشد نماز نخونه......اینم بگم این موارد بیشتر موقع نماز صبح اتفاق می افتاد...
حیف که نمیذاشتن دوربین داخل ببریم تا از اندر احوالات پسری عکس بگیریم.....
نجف علاوه بر حرم حضرت علی(ع) مسجد کوفه، مسجد سهله،مسجد حنانه، سر قبر کمیل بن زیاد، سر قبر مختار، هانی بن عروه، سر قبر مسلم بن عقیل و وادی السلام رفتیم.
اونهایی که رفتن میدونن که دو جایی که با بودن بچه انجام دادن اعمالش سخته مسجد کوفه و مسجد سهله است.....ولی خدا رو شکر خدا هوامون رو داشت مدیر کاروانمون خیلی جوان بود و مواظب بچه ها بود.....
خلاصه براتون بنویسم.....صبح روز جمعه حرکت کردیم سمت کربلا.......همه میگفتن اگه هتل نجف نزدیک باشه کربلا دوره........قربون مهربونی خدا بشم.......هتل کربلا هم نزدیک بود.....
وقتی وارد اتاق شدیم نمیدونین چه منظره ای رو دیدیم......اتاقمون طبقه چهارم درست رو به روی حرم حضرت ابالفضل(ع).......فکر این همه نزدیکی رو دیگه نکرده بودیم.......نمیدونین چه حسه قشنگیه که حرم همش جلوی دیدته.......
حس امیررضا تو کربلا خیلی دیدنی تر بود.....بازی کردنش تو بین الحرمین......سینه زدن های پی در پی پسری.....مداحی کردن خودش.......ابوفاضل خوندش......عباس گفتنش......وقتی وارد حرم اقا امام حسین میشدیم.....سلام دادنش.....همه اینها باعث شد تا پسری برای همه جاذبه ایجاد کنه.....
کربلا هم ما سر مقام امام زمان(عج)، امام صادق(ع)، خیمه گاه، تل زینبیه، مقام حضرت علی اکبر(ع) و مقام علی اصغر(ع) رفتیم......
دوشنبه صبح هم به سمت کاظمین راه افتادیم.......وقتی کاظمین رفتیم مثل دفعه قبل حس حرم امام رضا بهم دست داد نمیدونم چرا انگار مشهد و کنار حرم اقا امام رضا(ع) بودم...... خاطره ای که تو کاظمین برامون موندگار شد ریزش باران الهی بود......البته بارون بود چه بارونی.....سر نماز ظهر.....خدام تمام فرش های داخل صحن رو جمع کردن زائرها باید تو حرم نماز میخوندن.....حرم هم گنجایش این همه زائر رو نداشت......من همش نگران پسری بودم که کجا باشه خیس نشده باشه سرما نخوره.....
جاهایی که قسمتمون نبود تا بریم.......حرم دو طفلان مسلم و سامرا نرفتیم به دلیل نداشتن امنیت
جای همه دوستا خالی...... خدا قسمت همه اونهایی که عاشقش هستن بکنه
حالا عکس هایی که تونستیم از پسری بگیریم و قابل گذاشتن چون خیلی از عکسا به دلیل نایستادن پسری تار شده
این عکسای تو ماشین
اینجا پسری داره طبیعت بیرون رو میبینه و لذت میبره
اینجا هم پسری مشغول بازی.....انگار نه انگار که ماشینه.....راه میرفت تو ماشین
اینم خنده از ته دل پسری
اینم بقیه عکسا
امیررضا در کنار محمد مهدی.....پشت بام هتل نجف
امیررضا کنار حرم ها و بین الحرمین
امیررضا و بابایی در کنار حاجی بابا و حاجی ننه
امیررضا و بازی کردناش تو بازار و حرم