ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

فرشته آسمونی

سال جدید

سلام به گل پسرم و همه دوستای عزیز بازم اومدنم طول کشید اخر سال هست و کلی کار باید انجام می دادم برا همین دیر شد......سال اول گرد گیری خونه با پسری در روروئک انجام شد در سال دوم پسری با که با هر بهم ریختگی بازی برا خودش درست میکرد و سال سوم که میخواست کمک یار مامان باشه و من نگران شکستن و یا افتادن و یا انداختن چیزی روی سرش خلاصه این ها هم گذشت. سال فاطمیمون هم با شهادت حضرت فاطمه(س) شروع شد و ما هم طبق سالهای گذشته درگیر مراسم شام دهی مامان جون امیررضا بودیم و اتفاق خیلی پر برکت سال جدید سفر به مشهد بودئ این مسافرت کاملا اتفاقی بود و خدا رو شکر میکنم از این بابت و این دو پست پشت سر هم  با مسافرت به مشهد مقدس برکت گرفت. پسری ...
14 اسفند 1393

برگی دیگر از خاطرات امیررضا جون

سلام به امیررضای عزیزم و همه دوستای گلم پسری مامان خیلی خیلی ببخشید که اومدنم خیلی طولانی شد و از خاطراتت کم نوشتم این ماه پر از ماجرا و اتفاق بود...شما یک ماه بزرگ تر شدی اوایل بهمن ماه قسمت شد تا بعد از امتحانات بابایی همراه خاله و دایی من و بابایی بریم مشهد...جای همه دوستان خالی خیلی خوش گذشت...بعد از چند سال موقعی رفتیم که به نسبت حرم خلوت تر بود و از این خلوتی نهایت استفاده رو تا میتونستیم کردیم امیررضا هم که برای خودش دنیایی داشت از قدم زدن تو اون صحن و سرا لذت میبرد و ما هم سعی می کردیم که پسری خاطرات شیرینی از یه گنبد و حوض و حرم و.... داشته باشه و براش بشه یه یادگاری در قسمت پایین عکسای این سفر رو گذاشتم ...
20 بهمن 1393

اتفاقات این ماه

سلام به عسل مامان دوستان خوبم  این ماه یعنی ماه ربیع الاول برامون پر از شادی و شعف بوده   چون چون   بالاخره عشق عمه ما رو از انتظار در آورد شدم عمه خانوم ایشالله تا آخر این ماه همش خیر باشه پسری ما هم با اومدن این گل پسر کلی ذوق داره همش میخواد این دوست داشتن رو نشون بده. شیطونتی شده این پسر که نگو یه اتفاق خیلی بد که تو ایامی که خونه دایی جونس بودیم  افتاد و خدا بهمون رحم کرد افتادن جیگر مامان از روی مبل خوردن چشمش به لبه میز عسلی بود که عکسش رو ميذارم....خدایاشکرت که بدتر از این نشد حالا برسم سر وقت عکسا  اینم از پسرعمه امیررضا جون آقا محمد صدرا مح...
17 دی 1393

آغاز مبارک

سلام به امیررضای مامان و دوستان عزیز شب بود. سال‏های سال از شب می‏گذشت. مردمانی همه محکوم به ناموزونی روزگار خویش، با دست‏های سیاهشان زندگی را زنده به گور می‏کردند. صدایی حتی اگر از آسمان می ‏آمد، در طنین نعره‏های مست و واژه‏ های جاهل گم بود. سرزمین بود و قحط سالی آدمی... و خدا ناگفته مانده بود در سنگ سنگ آن دل‏های پشت به آفتاب. و آمد آفتابی از پس این ابرهای جلالت تا روشن کند این سیاهی را محمد(ص) آمد و با آمدنش زمین را پر از نور کرد نور دیانت.......نور محبت......نور مهربانی او آمد؛ با ردایی همه از واژه و سرمایه بی‏ بدیل زندگانی، با قامتی از صدای ماندگار خداون...
13 دی 1393

مژده..........مژده

سلام به امیررضای مامان و دوستای عزیز رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله فرمودند: هرکس بشارت ماه ربیع الاول را به من بدهد من هم بشارت بهشت را به او می دهم . حلول ماه ربیع الاول بر همه مسلمین خصوصاً شما دوستان مبارک باد . حلول ماه پر از شادی و شادمانی بر شما دوستان عزیز مبارک امروز به عشاق حسین، زهرا دهد مزد عزا یک عده را درمان دهد، یک عده بخشش در جزا یک عده را مشهد برد، یک عده را دیدار حج باشد که مزد ما شود، تعجیل در امر فرج ...
2 دی 1393

جا مانده

سلام به امیررضای مامان و دوستای عزیز ایام بر شما تسلیت در سوگ نبی جهان سیه میپوشد                در سینه، داغ حسن می جوشد از ماتم هشتمین امام معصوم                        هر شیعه ز درد، جام غم مینوشد آقا جان دلم گرفته.....خیلی هواتو کرده..... هوای اون حیاط و صحن و سرات....... حرم پر از نور و صفات...... جایی که وقتی توش قدم میزنی هیچ غمی تو دلت جا نداره و دلت نمیخواد هیچ وقت از اونجا بیای بیرون..... جایی که آ...
2 دی 1393

بیست و هشتمی دیگر

من مانوسم..................با حرمت آقا کربلا.........................کربلا............... الهم الرزقنا سلام به عشق مامان و دوستای گلم این متن بالا وقتی شروع کردم تا وبلاگ پسری رو بروز کنم از تلوزیون مداحیش در حال پخش بود این روزها واقعا دل یه هوای دیگه داره و با هر نوا دلش پر میکشه باز بیست و هشتم فرا رسید....بیست و هشتم هر ماه برای من تنها یه معنا داره و اون هم اینکه خدا تو این روز یکی از بزرگترین نعمت هاش رو بهم عطا کرد و نمیدونم چطوری شکر گذار این نعمت باشم بیست و هشتم آذر ماه فرا رسید و پسری یک ماه بزرگ و بزرگتر شد و من هر لحظهش در افسوس اینکه چقدر زود میگذره و من باید از لحظه لحظه های کودکی و شیرین کاری ها و شیرین زبونی ه...
28 آذر 1393

عاشق حسین(ع)

سلام به گل پسر مامانی و همه دوستان عزیز این روزها دل پر میکشه برای حرمت آقا با این تصاویر  از عاشق هایی که پیاده به سمت بهشت روی زمین میرن..... و تو این مسیر کلی عشق بازی میکنن...... الهی........... الهی........ یعنی میشه یه روزی قسمت ما هم بشه...پای پیاده تا حرم کاروان ها یک به یک رفتند سوی کربلا                                                   دیدی آخر ماند بر دل آروزی ...
20 آذر 1393

بنت الحسین و یه نذر

سلام به گل پسر مامانی و دوستان گلم یه سال دیگه گذشت و رسید شب شهادت سه ساله حسین(ع) سه ساله ای گه تو این سه سال زندگی سختی هایی کشید که خیلی ها در تمام عمرشون نمیکشند......داغ هایی دید که خیلی ها در تمام عمرشون نمیبینند اتفاق هایی که خنده های کودکانه رو ازش گرفت وقتی امیررضا با باباش بازی میکنه و صدای خندهاش تا به عرش بالا میره...دلم برای لحظاتی میره پیش سه ساله حسین و اون هم روزی در کنار بابا مشغول بازی بود و خندهاش تا به عرش بالا میرفت اما........ و حالا بر سر اون خنده و بازی های کودکانه چی اومد کودک سه ساله و خرابه های شام کجا؟ کودک سه ساله و سر بریده بابا کجا؟ کودک سه ساله و این همه درد دل با بابا کجا؟ حق دا...
6 آذر 1393

26 ماه

سلام به امیرضای گلم و دوستای گلم عشق مامان ببخشید که دیر اومدم خیلی وقت هست که قصد دارم بیام که یه سری کارها نشد که بیام عزیز دلم دیروز وارد 27 ماهگی شدی.....قصد داشتم بیام دقیقا ساعت به دنیا اومدنت پست بذارم که نشد بزرگ شدی و اقا کارهایی میکنی و چیز هایی رو میگی که ما همه چیز های این دنیا و همه کارهای دنیا برات سوال شده مامانی این چیه؟ چی کار میکنه؟ یا هر حرفی میزنیم خیلی باید مواظب باشیم چون شما سریع میگی مامانی مثلا این یعنی چه؟ و کلا پر از سوالی و من باید برای همه اونها جواب داشته باشم. الهی مادر به فدای حرف زدن و جمله بندی بره....خیلی ادبی شدی و تقریبا سعی در رعایت کامل زبان فارسی داری برای نمونه اگه چ...
29 آبان 1393