اتفاقات این ماه
سلام به عسل مامان دوستان خوبم
این ماه یعنی ماه ربیع الاول برامون پر از شادی و شعف بوده
چون چون
بالاخره عشق عمه ما رو از انتظار در آورد شدم عمه خانوم ایشالله تا آخر این ماه همش خیر باشه
پسری ما هم با اومدن این گل پسر کلی ذوق داره همش میخواد این دوست داشتن رو نشون بده.
شیطونتی شده این پسر که نگو یه اتفاق خیلی بد که تو ایامی که خونه دایی جونس بودیم افتاد و خدا بهمون رحم کرد افتادن جیگر مامان از روی مبل خوردن چشمش به لبه میز عسلی بود که عکسش رو ميذارم....خدایاشکرت که بدتر از این نشد
حالا برسم سر وقت عکسا
اینم از پسرعمه امیررضا جون آقا محمد صدرا
محمد صدرا بغل امیررضا جون
فدای چشم ورم کرده ات بشم
قربون اون نگاهت
چشم امیررضاجون که توضیحش رو بالا آوردم
هروفت که بابایی می خواد درس بخونه سریع میاد و میگه می خوام درس بخونم
خسته بعد از درس خوندن زیاد
و این هم مداح اهل بیت کربلایی امیررضا یوسفی خطیر
بیشتر هم این شعر رو میخونه
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقای حسین سید وسالار نیامد علمدار نیامد
خدایا کمک کن تا بتونیم حسینی تربیتش کنیم و همانند حضرت عباس حامی ولایت باشه
انشاءلله
گل پسری در حال دیدن بره ناقلا همزمان هم میوه میخوره هم بازی میکنه
ه
امان از دست گل پسر
این مجسمه ها رو شکونده ولی تا ریز ریز نشن دست از سرش بر نمیداره
عکس دوم هم پسری سخت مشغول خوردن پفیلا مامان پز
اینجا هم گل پسری و مراسم مولودی حضرت رسول(ص)
اینجا یه لحظه حواسم بهش نبود سرم رو چرخوندم دیدم که رفته اونجا
در این تصویر که مشاهده میفرمایید
در یه تصویر پسری میگه مامانی من میخونم و عکس میگیرم تو طبل بزن و یه کی دیگه هم من بخونم و ایشون طبل بزنه
جگر گوشه مامان مشغول کتاب خوندن
این پسری ما به کتاب خوندن کلی علاقه داره همه روز باید کل کتاب هاش رو براش بخونیم
عزیز دل مامان الان 27 دی ماه و قرار بود که این پست 17 گذاشته بشه از اون موقع تا الان طول کشید.
فردا شما 28 ماهت تموم میشه وارد 29 ماه ورودت به خونمون میشه
من و بابایی هر روز و هر دقیقه خدای مهربون رو شاکریم تو رو بهمون داد.