امیررضا جون میون گلها
امیررضاجون یه روز رفت خونه عمه مامانی. اونجا یه باغچه پر گل داشتن خواستیم از این اقا پسر میون گلها عکس بگیریم که چشمتون روز بد نبینه ما رو به توبه کردن انداخت این ناز پسر... طبق معمول در فکر چیجوری گرفتن گلها اماده.... حمله.... چیدن همانا.......داخل دهن گذاشتن همانا... خلاصه این پسر شیطون نذاشت یه عکس قشنگ بگیریم.... اینجا هم بغل دختر همه زینیبه.......همش می خواد خودشو از تو بغلش بیرون بندازه اینجا هم خودش تنهاست روی صندلی که البته این طوری هم اروم و قرار برای رفتن نداشت خنده ای از ته قلب.......... مامان فدای ...
نویسنده :
مامان امیررضا
0:26