امیررضا در شب های قدر
شهادت حضرت علی(ع) امام مظلوم شیعه رو بهتون تسلیت میگم.
اولین شب از شبهای قدر برای امیررضای مامان کلی اتفاق داشت. آقاجون امیررضا هر سال شب ضربت خوردن مولا افطار دهی داره امیررضای مامان اولین حضورش تو این مراسم بود. پسری صبح زود انگار اون باید کارها رو انجام بده بیدار شد تا غروب هم کلی کار کرد و خسته شد. این پسر طلا تا غروب فقط 2 ساعت خوابید. بعضی از مهمون ها هم برای سحری بودن تا شب رو احیا کنیم. که اقا پسر ما انگار میدونست شب قدر و باید بیدار باشه پا به پای ما بیدار موند. خوابش میاومد شدید ولی از جهت شیطونی و بازی با پسر عمه و دختر عمه دلش نمی اومد که بخوابه. وقتی بغلش کردم تا بیایم خونه خودمون برای خواب به پاگرد نرسیده بغلم خوابش برد.
دومین شب از شب های قدر عزیز دل مامان همراه بابایی و مامانی و عمه ها به مسجد رفت. این پسر همش درحال رفت و آمد بین قسمت مرد و ها زن ها بود. همه نماز گزار ها هم دیگه شناختنش بهش کاری ندارن. پیش مامانی امیررضا بخاطر جای کم، محدودیت حرکت داشت برای همین زود حوصلش سر میرفت با دست نازش قسمت مردونه رو نشون میداد و می رفت، از اون جایی که باباش داشت دعا و قرآن برای جمع میخوند این آقا پیش همه می رفت و بازی میکرد کاری نداشت باباییشه یا نه براش کافیه که مرد باشن پیششون آرومه آخر های مراسم بعد از قرآن به سر پسری خسته شد و خوابید.
خدا به خیر کنه سومین شب از شب های قدرو.
اینم چند تا عکس از شب قدر و روز شهادت حضرت علی(ع)
با چشم های قشنگش داره اجازه میگیره برای رفتن سمت کتاب ها
اول ها به یک کتاب راضی میشه.........
اما...........
بخواب آروم جونم......
اینم عکس گل پسری تو مراسم دسته روی