دریا رفتن امیررضا جون
جمعه جلسه خانوادگی طرف بابایی امیررضا جون بود که رفتیم نور خونه دختر عمو زهرا
بعد از ظهرش رفتیم دریا جای دوستان خالی
اخرین باری که رفته بودیم دریا پسری وقتی بابایش اونو برد طرف دریا خیلی ترسید گریه میکرد ما به هوای همون نبردیمش سمت اب اما
جیگملی مامان، باباش تا اونو گذاشت روی ماسه دیدیم سریع رفت سمت اب
تازه به با اشاره میگفت بریم جلوتر اینم عکساش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی