ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

فرشته آسمونی

امیررضای گردشگر

1391/12/13 22:06
نویسنده : مامان امیررضا
428 بازدید
اشتراک گذاری

الهی قربونت بشم که اینقده خوش مسافرتی... (اللهم صل علی محمد (ص) و آل محمد (ص))

جمعه امیررضا با مامان و باباییش رفته بودن چای باغ. عمو عسگری هم بود. عمو عسگری عموی مامانی و جانباز دفاع مقدس هستن. خیلی خیلی هم شما رو دوست دارن.

این رو میشه از رو جوشهای صورت شما هم فهمیدزبان

چای باغ یه جای خیلی خوشگله که ما خودمون هنوز نرفتیم..

عمه زینب وقتی عکساتو دید، میگه مگه اونجا چایی نداره فقطقهقهه

یعنی همچین عمه جونی داری شما...

اینجا امیررضا جون بغل دایی جون عقیلشون تشریف دارن.الهی قربونت برم با اون لبخند قشنگت...

 

 

اینجا هم بغل دایی حسن هستی. دایی حسن هم دایی جون مامانه و هم دایی جون بابات.

همه بچه کوچولوهای فامیل هم حداقل یه بار تو همچین وضعیتی رو دستای دایی جونی رفتننیشخند

یه عکس هم با پسردایی علی (پسر دایی حسن) داره که علی اون موقع تقریبا هم سن و سال شما بود. همین حالت خنده دایی حسن تو اون عکس هم هست.

مامانی میگه ما که رو دستمون میگرفتیمت مثل ماهیخنده رو دست لیز میخوردی ولی تو دستای دایی حسن همچین ژست مقاومی گرقتیتشویق

الهی قربونت برم با اون لپای خوشملت.وای وای لباشو نگاهماچ یعنی میخوام بیام لپاتو بکشم و بخورم.

شب جمعه ای هم که شما برگشتی ما یه جشن تولد کوچولوی خودمونی واسه مامان بزرگ گرفتیم. همه میگن مادرجون تو هم بگو مادرجونچشمک

ما موقع شام نبودیم. دیگه آخراش رسیدیم. بعد شام خوردن ما جنابعالی که میخواستی حاضر شی تا برین خونه اون یکی مادرجونتنیشخند همچین خنده هات گل کرد که نگو. آقاجونت(بقیه میگن پدرجون) تا نگات میکرد و میخندید جنابعالی هم شروع میکردی به قهقه زدن. کلا با آقاجونت و بهتر بگم با همه مردا خیلی خیلی خوب رابطه برقرارمیکنی. حالا ما باید خودمون رو به کشتن بدیم تا آقا یه لبخند کوچولو به لبهای مبارکشون بیارنعصبانی فیلم هم گرفت بابایی جون. اونقده بانمکه که نگو. الان عمه فاطمه میگه برام بفرستچشمک نمیشه عمه جون. نمیشه! آخه حجمش زیادهزبان حالا هفته بعد میای دیگه.

اینجا اول خنده هاته و خنده هات دارن شروع میشن. مامانی میگه ساعت یازده که همه میخوان بخوابن تازه بازی و خنده های جناب شروع میشن. قهقهه

این هم عکس خوشمل پسری تو خونه ما. قربونت برم منقلبقلب

هزار هزار تا بوسماچماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

ف یوسفی
13 اسفند 91 22:36
اللهم صل علی محمد وآل محمد.........الهی قربون جیگملم برم که انقده نازه.... بچه های اتاق دارن براش می میرن... گل پسری عمه برام دعا کردی که زود بیام پیشت دیگه...
ح یوسفی
13 اسفند 91 23:00
امیررضا دقت کردی، عمه فاطمه همچین میگه دعا کن زودتر بیام پیشت که هر کی ندونه فکر میکنه طرف تو زندان اوین در بنده
ف یوسفی
14 اسفند 91 0:28
عمه حمیده خیلی نامردی.. از تو که گذشته ولی دعا می کنم یه موقعیت چند هفته ای مث من دور از خانواده بشی تا بقهمی من چی میگم... آخر این هفته هم من تنهام...


مریم
14 اسفند 91 10:24
ح یوسفی
14 اسفند 91 10:59
ای عمه فاطمه .... من که همش دارم به این شوهر عمه خان میگم خودت تنهایی برو کربلا بزار منم یه خرده مزه تنهایی رو بچشم خودش قبول نمیکنه
ف یوسفی
17 اسفند 91 19:51
سلام خانوم حمیده خانوم زرنگ... منظور من از دوری فقط دوری از شوهر نبودا... تو مگه به غیر از شوهر خانواده دیگه ای نداری بی معرفت..
ح یوسفی
17 اسفند 91 23:47
علیک سلام فاطمه خانم خوشتیپ دور از ما! من که الان از همه خانواده ام به جز عمه زینب دورمS خوش به حالت حسابی برف بازی کردیا:
شیدا
16 فروردین 92 1:26
ببخشید عزیزم تهران نبودم خصوصی داری
من
18 فروردین 92 18:54
سلام حیف نیست وب این پسمل دوست داشتنی و با مزه و ناز رو به روز نمی کنیین خدا به مامان و باباش ببخشه