امیررضا در مراسم دعای عرفه
سلام عشق مامان.......
عبادتت قبول......
عزیزم امروز بعد از ظهر وقتی از سرکار اومدم خونه مادرجون، بابایی گفت زودتر بریم خونه تا به دعای عرفه برسیم......
از خونه مادرجون مستقیم رفتیم مسجد......
تا برسیم تو ماشین خوابیدی........اصولا این دست خواب هات کم دوامه یا وقتی از ماشین پیاده شدیم بیدار میشی یا وقتی به مکان مورد نظر می رسیم......
وقتی نشستم بیدار شدی رفتی قسمت اقایون........ماشالله هم اونقده شیطونی کردی که بابایی می گفت من که از دعا چیزی نفهمیدم......
یه مدتی کوتاهی اومدی پیشم.....ولی از اونجایی که چند تا عکس برا وبلاگت از قسمت اقایون می خواستم فرستادمت قسمت اقایون......
اینم عکسایی از روز عرفه سال قبل.........
پسری شما تقریبا 1.5 ماهه بودی.......
اینم عکسای امسال شیطون بلای مامان
دعا خوندن پسری.....
دست های رو به خدا.........
ایشالله این دست های کوچولوت خالی برنگرده......عشق مامان
اینجا هم پسری به قول خودش داره حسین حسین میکنه.....
اینجا هم اخر مجلس و پسری مشغول خوردن.....
عید قربان هم بر همه دوستان مبارک.......