امیر رضای مامان پنج شنبه صبح همراه عمه فاطمه و دخنر عمه زهرا و مادر جون رفت ییلاق البته بقیه فامیلای مشترک مامان و بابایی بعد از ظهر میخواستن بیان. هوا خیلی خیلی نسبت به دو دفعه قبل که رفته بودیم سرد بود. دفعه اولی که رفته بودیم چند دست لباس زمستونه امیر رضا رو اونجا گداشته بودم تا برای دفعه بعد بدون دلواپسی بریم ییلاق. خاله جون امیر رضا فکر کرد که این لباس ها رو من جا گذاشتم به خاطر همین اونا رو میاره خونه مادرحون امیر میذاره. حالا خوب شد همین جوری یه دست لباس گرم برای این گل پسری بردم ولی عزیز دل مامان جوراب نداشت. هوا هم خبلی سرد شد دیگه مجبور شدیم جوراب خاله جون رو براش بپوشیم. شما تصور کنین امیر مامان و جوراب خاله...