ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

فرشته آسمونی

یک روز امیر رضا

1392/3/27 19:43
نویسنده : مامان امیررضا
566 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان بستگی به خوابیدن شب قبل تقریبا ساعت 9 تا 10 صبح از خواب بیدار میشه.

معمولا صبحانه شیر بیسکوئیت با حریر بادوم  با فرنی میخوره. بعد میل کردن صبحانه یه نیم ساعت با اسباب بازی هاش بازی میکنه و خیلی زود خسته میشه باید ببریش تو حیاط یا میره خونه عمه جون سکینه. خوشمزه

 تا 1 ساعت اونجا میمونه با دختر عمه هاش بازی میکنه و  وقتی گرسنه اش که بشه و شیر بخواد اونو میارن خونه. جیگر مامان فبل از ظهر یه چرت   خمیازه نیم ساعته داره وقتی اذان ظهر میگن اقا بیدار میشه و همراه بابایی و مامانی  ناهار میل می فرماین. ناهار گل پسری یه غذایی که اسمش رو بلد نبیستم با دستور عزیز جونش درستش کردم یه قاشق برنج با مقداری سیب زمینی و کدو حلوایی یا هویج و یک کمی کره که قشنگ بپزه و حلیم بزنه. امیر مامان این غذا رو خیلی دوست داره.لبخند

بعد از ظهر هم یکی دوساعتی می خوابه خواب، وقتی بیدار میشه میوش رو می خوره و  مامانی هم باید تمام کارهاش رو کنار بذاره و فقط فقط با گل پسری بازی کنه. غروب هم بابا جون از سر کار میاد تازه مامانی می تونه به کار هاش برسه.

البته این رویه مال قبل برگشتن عمه فاطمه از دانشگاه بود وقتی عمه جونی اومد مامانی خیلی راحت تر شد چشمک چون همش امیر رو میبره بالا و باهاش بازی میکنه. آخه ما و آقاجون امیر رضا تو یه ساختمون زندگی میکنیم اما اونا طبقه بالا و ما طبقه پایین . برای شام آش سوپ یا انواع پوره ها رو می خوره. آخر شب هم که برای خوابیدن کلی داستان داریم ابرو چون عزیز دل مامان تا ساعت 1/ 1.5 میگه بازی کنم تازه بعدش با کلی درد سر باید بخوابونیمش. این بود یک روز قشنگ امیر رضا

 

ابن چند تا عکس هم از تولد عمه زینبه که تو دوربین عمه حمیده بود تازه به ذستمون رسید.  دیدنش خالی از لطف نیست.

اینجا بابایی امیر رضا جون داره میبردش سمت دریا

اینجا گل پسری از آب ترسیده و گریه میکنه

امیر رضا بغل دختر عمه زهرا

هواپیما سواری امیر رضا همراه عمو محمد

اینچا هم امیر رضا روی بال هواپیما نشسته

تاب سواری امیر رضا همراه بابایی و عمو محمد که پسری کلی هم ذوق میکرد اما به خاطر حرکت تاب همه عکس ها تار شده این از همه بهترشه.

اینم سرسره سواری...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مریم
27 خرداد 92 20:40
ایشون، آقا محمد، همون شوهر حمیده خانومی ما هستن دیگه؟؟؟!!
من عااااااااشق اون انگشت کوچولوی استمپی آبی رنگ توی پست قبلی شدم!...می شه از طرف ما انگشت کوچولوش رو یکی ببوسید، آیا؟


بله شوهر عمه جون حمیده هستن.حتما از طرف شما
می بوسمش.
عمه حمیده
27 خرداد 92 20:54
وروجکو نگاه بالای باله هواپیما... اینقده ذوق کرده بود.. واسه خودش یه پا خلبانه گل پسری... رو تاب هم اونقده خوشش میومد... یادش بخیر پارسال که رفته بودیم مجتمع امیررضایی دو ماهه بود... همش خواب بود... ما هم همه با هم رفته بودیم رو همین تاب، اونقدر ترسناکه من فقط جیغ میکشیدم حالا این فینگیلی هروقت محکمتر تاب میخوردیم بیشتر ذوق میکرد و میخندید.. از بس پسر شجاع این ناز پسر اوخی اون عکس دومی رو داره گریه میکنه... فدا بشم من امیر من ازت تعریف کردم گفتم شجاعی شما.. البته امیر شجاع بودشا فقط دریا خیلی موج داشت و صداش باعث شده بود امیررضا بترسه...
حمیده
27 خرداد 92 23:48
خوش به حال عمه سکینه و عمه فاطمه..... همش امیررضایی رو میبینن... تازه ما جمعه ها هم که میریم اونجا باید نوبت بگیریم....
فاطمه
28 خرداد 92 9:03
سلام مامان امیر رضا شما هم کارمندید ؟ ولی چقدر قشنگه که با دنیای خستگی میای خونه و پسری میاد بغلت ،راستی شما به گل پسر تخم مرغ نمیدید ؟

عکساش خیلی قشنگ شده خیلی خوشحالم که اینقدر به زندگیهامون رنگ و لعاب دادن میخورمشون و میبوسمشون




سلام کارمند که نه مدرسه غیر انتفاعی هستم.وافعا لحظه بغل کردن اونها لحظه ایی که با هیچ چیز نمیتونی عوضش کنی. این عزیزای دل شور زندگی ما هستن.


مامان هدیه
29 خرداد 92 17:07
مامانی این فسقلی چند وقته دختر عمه شو ندیده که اینطوری بهش زل زده
ایشالا همه روزای فسقلی پر شادی باشه....خواب اقاپسرمون هم که خییییییییییییلی کمه خدا کمکت مامانی


اتفاقا این همون دختر عمه اش هست که همه روز میبینتش. خدا با دادن این عزیزای دل صبر ما مادرا رو زیاد میکنه.
مامان امیررضا
30 خرداد 92 13:10
سلام مامان امیررضاجون
ممنون که اومدین سر زدین
ماشالله امیررضا چه گل پسریه خدا حفظش کنه
ما شمارو لینک کردیم


سلام ممنون خاله جون، ما هم با کمال افتخار شما رو لینک کردیم.
زاهدی
31 خرداد 92 3:11
سلام و خدا قوت
امیدوارم همبشه موفق و سربلند و اینده ای سراسر خوشبختی داشته باشه


سلام ممنون از این که به ما سر زدید عموجون