ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

فرشته آسمونی

امیرضا جون در ییلاق

1392/6/2 15:36
نویسنده : مامان امیررضا
332 بازدید
اشتراک گذاری

پسری همراه مامان و بابا و کلی مهمون پنجشنبه و جمعه رفت ییلاق. غروب پنجشنبه هوا سرد بود و مه داشت ولی جمعه هواخوب شد تونستیم یه چند تا عکس از جگملی مامان بگیریم.

عزیز مامان این تنوره که مادرجون داره برای نون پختن امادش میکنه. شما هم با تعجب داری به اتیشش نگاه میکنه.

اینجا هم اقا پسری سری به باغ زده...

مامانی اگه منو پیدا کردی.......

اینجام پشت درخت گردو...

امیررضا در فکر شکار کردن این سیب ها...

اینجا هم بدست اوردن شکار همانا و با اشتیاق به دهن گرفتن همانا..

پس کی این کباب ها اماده میشه.....من که دیگه طاقت نداررررررررررم.....

عکس های عشق مامان لب رودخونه

این عکسو من خیلی دوست دارم برای همین، قسمت صورت گل پسری رو بزرگ کردم...

گل پسری داره طبیعت اطراف رو با کنجکاوی نگاه میکنه

شیطون مامان یاد گرفته که چی جوری دکمه بالابر شیشه رو بکار بندازه....وقتی که تو ماشین بیداره همش در حال بازی با اونه.

بعد یه روز گشتن تو باغ، خواب تو هوای خنک چه میچسبه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

عمه حمیده
2 شهریور 92 20:58
مامانی!!!!! این عکس خوشگله (همون که صورتشو بزرگ کردی)کجا بود من دیشب ندیدم؟؟
این عکسو دیشب میدیدم همونجا یه لقمه چپش میکردم
امیررضا منم دلم سیب قرمز خواست،میری ییلاق یکی واسه من نگه دار دلم میخواد ازرو درخت بچینم بخورم
دوست دارم هوارتا....


بهت نشون داده بودم شاید دقت نکردی...شما که قابل نمیدونم...برنامه ریزی کنین هر وقت امادگی داشتین بریم، البته این کار باید زودتر انجام بشه وگرنه چیزی از سیب ها باقی نمیذارن.
فاطمه
3 شهریور 92 7:48
چه عکسهای خوشگلی عجب سیبایی منم سیب میخوام مامان امیر رضا ،الهی قربون این پسر بشم من که اینقدر طبیعت دوسته
این بوسها برای لپ های امیر رضا



حیف که دوریم از هم وگرنه یه روز با هم میرفتیم تا امیر علی جون هم مثل امیررضا از درخت سیب بپچینه.خدا نکنه منم بوس ابدار رو نثار گل پسریت میکنم.
مامان امیررضا
3 شهریور 92 15:39
سلام خوش گذشت.عزیز دلم همیشه به گردش.
منم می خوام سیب بچینم
هر وقت رفتین جای ما رو هم خالی کنین


جای شما همیشه خالی
سحر(آبجی محمد طاها)
3 شهریور 92 18:54
چه سیبایی به به!!!!!!!!واسه ما نیاوردی؟پیش ما هم بیا




حیف که رامون دوره....وگرنه برا همتون سیب می فرستادم. الان اومدم


مامان محمدپارسا
4 شهریور 92 0:33
خوووووو ما هم دلمان دوباره ازین طبیعتها خواست
وازین نی نی ها و سیب ها و نون تنوریهای خوشمزه که بخوریمشان



ما جای شما خالی هر سه تاشو نوش جان کردیم.
مامان فاطمه
4 شهریور 92 0:55
سیب خوردنت خیلی بامزه است عزیزم تو عکس دومی که لب رودخونه انداختی به چی داری اینجوری نگاه میکنی؟خوش به حالت که انقده جاهای قشنگ می ری.تو این عکس هم که رو دست باباییت هستی خیلی خوردنی شدی

ممنون خاله جونی
ف یوسفی
5 شهریور 92 0:24
عززززززززززززیز عمه. دلم میخواد تو و سیب وخنده اتو باهم بخورم ...


فقط چون عمه جونی...بخور نوش جون
مامان هدیه
5 شهریور 92 11:13
مامانی همیشه به گردش و تفریح
طفلی امیررضا جونم چیکار کنه من که اون تنور و کباب هارو دیدم دهنم آب افتاد
عکسا همه قشنگن اون عکسی هم که با کنجکاوی دوروبرو نگاه میکنه خیلی طبیعیه[چشمک
هزار تا بوووووووووس واسه ناز گل خاله


ممنون عزیزم
سحر(آبجی محمد طاها)
8 شهریور 92 11:35
پیس ما نمی یاید آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپم


چرا اومددددیم