امیررضا جون و فاطمه کوچولو
امروز فاطمه کوچولو همراه مامان و باباییش، اقاجون و مادرجون و عموجونش اومدن خونه ما.
دخمل طلای ما پچه پسر عمویی بابایی امیررضا جونه که قم زندگی میکنن.
اقا پسر ما اون لحظه که اومدن خونه عمه جونش بود وقتی اوردمش خونه نمیدونم چی شد که که شروع کرد به گریه کردن میگفت اصلا منو پایین نذار و بریم بیرون دور بزنیم خلاصش اینکه آبروی ما رو پیش مهمونها برد......
اینقده بیقراری و بهونه گیری کرد تا وقتی باباش اومد اونو گرفت اروم شد.....
بعدش دو تا باباها نی نی هاشونو بردن بیرون چند تا عکس ازشون گرفتن...
که متاسفانه من همین یه دونش رو دارم
عکسو حال میکنین..........
فاطمه ناز نازی و باباش به دوربین نگاه میکنن......
امیررضا جون مامان به این دو تا......
بابایی امیررضا جون به پسملی خودش......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی