اولین کلمه امیر رضا جون
امیر رضای مامان یکشنبه صبح وقتی من از مدرسه اومدم خونه مادر جون تا برگردیم خونه.
بغل من بودی سعی و تلاش میکردی که بری بغل بابایی.
بابای که مشغول جمع کردن وسایل بود وقتی به شما نگاه کرد چند بار پشت سر هم گفتی
بابا.... بابا..... بابا
بابا جون کلی ذوق کرد و شما رو بغل گرفت.
حالا مامانی منتظر تا ببینه گل پسری کی می خواد بگه مامان.
عزیز دل مامان با اومدمنت زندگی ما رو پر از ستاره های خوشبختی کردی.
خیلی خیلی دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی