ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

فرشته آسمونی

این چند وقت

1393/4/21 2:46
نویسنده : مامان امیررضا
421 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به امیررضای گلم همه دوستای خوبم

امروز چهاردهم ماه مبارک رمضان هست.......چهارده روز از این ماه مبارک گذشت هیچ استفاده ای نکردم ایشالله بتونم از روزهای باقی مونده بهتر استفاده کنم...

این چند روز ما روزمرگی های خودمون رو داشتیم با این جتگلی پسر سرگرم بودیم......

صبح مامانی و امیررضا معمولا تا ساعت 10 الی 10.5 خواب تشریف داشتن در صورتی که بابای زحمتکش امیررضا صبح زود میره سر کار دنبال یه لقمه نون حلال.....پسری بعد از صرف صبحانه مشغول بازی میشه تا باباییش اگه شیفت نبود بیاد خونه و تا وارد خونه شد اقا امیررضا اماده و به باباجون میگه: بریم

بابایی در جوابش میگه: کجا پسری؟

پسری: مسجد

بابایی: برا چی؟

پسری:نماز

وبا همدیگه میریم برا نماز ظهر و عصر......بعد از ظهر هم بعد خواب من مشغول درست کردن افطار و پسری یا تو حیاط مشغول اب بازی یا موتور سواری و یا خونه عمه سکینه مشغول بازی با اجی ها

بعد از خوردن افطار دوباره برنامه ظهر رو داریم پسری به باباش میگه بریم.........

شب هم که تا پسری دلش به حالمون بسوزه و بخواد بخوابه زودش ساعت 1.5 الی 2 نیمه شبه

خیلی وقت بود از پسری عکس نمیذاشتم دلیلش هم این بود پسر گل ما زده رم ریدر رو خراب کرد حالا بردم درست کردم این عکسا مال قبل از ماه رمضونه......

اولین ییلاق رفتن پسری در سال 93

اگه گفتین پسری کجا نشسته و داره بازی والیبال خانواده رو میبینه........

بله.......................رو دیوار

پسری داره به مامان جون کمک میکنه برا درست کردن اتیش تنور

امیررضا مشغول تماشای اردکی های مامان جون و گاوهای رهگذر

پسری سخت مشغول کار

امیررضا و عموجون

اینم اولین دریا رفتن پسری...................

من فکر میکردم امیررضا بترسه ولی نه مثل اینکه از قبل بیشتر علاقه نشون داد.....

اینجا هم گریه پسری برا یه لحظه بیرون اوردنش از اب

این هم ناهار اون روز به قول پسری اباب...

من اباب دوس دالم.....

پسری در انتظار اباب

 

پسندها (6)

نظرات (7)

فاطمه مامان امیرعلی
23 تیر 93 8:54
عزیزم ماشااله به این پسر مامان زینب نماز و روزه ات قبول عمرت مستدام التماس دعا ماشاله به حرف زدنش و بازی کردنش آفرین
مامان امیررضا
پاسخ
سلام.....نماز و روزه های شما قبول.....
الهه مامان سلما
24 تیر 93 1:47
وای چه لذتی، چه طبیعتی... خوش به حالتون.... چه حال کرده امیررضا، نوش جونت اباب
مامان امیررضا
پاسخ
جای همه دوستان خالی.....
مامان و بابا
24 تیر 93 12:40
سلااااااااااااااام... نماز روزه هاتون قبول... عزیزک عمه قربون شیرین زبونی های تو که دل میبره... مامانی و بابایی امیررضا امروز 24 تیر سالگرد ازدواجتون رو بهتون تبریک میگم... بی اغراق میگم روز عروسی شما یکی از بهترین روزای زندگیم بوده... انشااله همیشه خوشبخت و شاد زندگی کنین....
مامان امیررضا
پاسخ
سلام به عمه جون...خودت و اون دتر نازت خوبین.... خیلی خیلی ممنون از اینکه به یادمون بودی.... ولی خواهر شوهر جان یه روز زودتر گفتی سالگرد عروسیمون 25 تیر ماه هست..........ولی با تمام این حرفها خیلی ازت ممنونیم و خیلی خیلی دوستتون داریم
خاله جون
24 تیر 93 13:13
سلام به خاله جونی ومامانش نماز و روزه قبول . عکساش جالب بود چرا با خاله جون حرف نزدی ؟ خاله جون دوست دارم .دلم برات تنگ شده . به باباجون بچه ی بدت بگو چرا نمیاره تو را پیش خاله جون وعمو مهرداد.
مامان امیررضا
پاسخ
سلام خاله جون.....منم شما رو خیلی خیلی دوست میدارم.....خاله جون دلت میاد درباره باباجونم این جوری بگی خوب بابایی سر کاره و نمیتونه همیشه ما رو بیاره پیشتون
مامان طاها
25 تیر 93 1:17
التماس دعا ماشالله پسری بزرگ شده
مامان امیررضا
پاسخ
سلام....خیلی ممنون...
مامان رادمهر
26 تیر 93 14:49
ماشالله به این پسر عاقل و باهوش مامانی به گل پسرت بگو هر وقت رفت مسجد برای من و رادمهر دعا کنه واسه روی ماهش
مامان امیررضا
پاسخ
به روی چشم ما هم از شما التماس دعا داریم در این شبهای عزیزبرای رادمهر عزیزم
مامان فاطمه
29 تیر 93 23:36
سلاااام خوبین؟ببخشید که انقدر دیر اومدمانگار تو ماه رمضون اصلا نمیشه بیای پای نت خلاصه شرمنده... عکسای گل پسرو ببین...عزیزمی امیررضاجوووون وااای خوش به حالتون چه کبابیخوش به حالت امیررضا حسابی آب بازی کردیا..راستی گلم از حمیده جون چه خبر؟به سلامتی فارغ شد؟ در مورد اون سوال هم موردی نداره میتونی رمز رو بهشون بدی فقط ببخشید که انقدر دیر جواب دادم
مامان امیررضا
پاسخ
سلام خانومی...همگی خوبین؟ ما هم خوبیم