ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

فرشته آسمونی

امیر رضای درسخون

1392/3/2 17:35
نویسنده : مامان امیررضا
292 بازدید
اشتراک گذاری

باباجون امیر رضا امروز امتحان ترم داشت،صبح درس میخوند که گل پسری ما هم هوس درس خوندن کرد و کتابو از بابایی گرفت مشغول خوندن شد. مامان فدای پسریش بشه.

خدایا کدوم صفحه بدوم؟؟؟سوال  سوال  سوال  سوال   سوال   سوال

آها..........پیداش کردم.......از دست این مامان و بابا........حواسم کجاست.........خودکارو گذاشته بودم لاش تا زودتر پیداش کنم...........از بس این بابایی استرسش رو به من منتقل کرد......                                                                

دیر شد...........یعنی میتونم تموم کنم.......

خسته شدم....دیگه بسه.......بیشتر از این قاطی میکنم.......امتحانم خراب میشه.....

شما رو به خدا میبینین این مامانی یه تغذیه هم نمیده ما بخوریم جون بگیریم برای امتحانای بعدی

چشمک      چشمک            چشمک      چشمک             چشمک      چشمک                چشمک    چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

حمیده0عمه امیررضا)
1 خرداد 92 0:07
عشق عمه....

مدل درس خوندنت هم شبیه بابایی هستش....

چه عکسهای شکار لحظه هایی میگیره مامانی...

امشب حسابی خوردمت...

چقدر دلم برات تنگ شده بود...

خیلی خیلی دوست دارم نفس عمه...

فینگیلی حالا میخوای دکتر شی یا مهندس یا ؟؟؟؟




عمه جونی هنوز تصمیم نگرفتم باید با بزرگترها مشورت کنم، به یه نتیجه خوب که رسیدم بهت خبر میدم.


مریم
1 خرداد 92 11:31
خو فسقلی من که می یام تو رو می گیرم، قورتت می دم انقدر که کارهای خوشمزه خوشمزه می کنی..


ما اینیم دیگه خاله جون
فاطمه
1 خرداد 92 13:37
ای جااااااااااااااااااانم بخورمش چقد جیگره پسره من که دکتر قرار بشه انشاءالله شما هم زود زود به نتیجه برسی


ان شا الله، گل پسری شما هم
ف یوسفی
1 خرداد 92 16:00
عزییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییز تر از جون عمه...
میگم تو که اینقدر خوب درس می خونی به باباییت هم تو درساش کمک می کنی دیگه...
عمه حمیده مگه نگفتم هیشکی قرار نیست عسلمو بخوره....
مامانی حواست بهش بود که زیادی نخورتش؟؟؟
جون عمه واسه عمه جونی هم دعاکن... امروز یه امتحانمو دادم...شش تا دیگه بدم میام پیشت...

بله که کمک میکنم،این بابایی که منو خسته کرده از بس هی میاد میگه امیر رضا تو این قسمت کمک میکنی بهم، نیم ساعت نمیشه باز میاد میگه اینجا رو اشکال دارم بهم کمک میکنی.......منم که دلسوز......امتحان بابایی که خوب بود، شما چی عمه جونی. دلم برات تنگ شده. دوستت دارم
مامان محمدپارساl
2 خرداد 92 0:17
خاله امتحان ارشد میخونی؟

قبول شدی دست ماروهم بند کنیا

فدااااات

بازم بیا پیشمون

لینکت کردیم خاله جووون




ممنون از این که به ما سر زدید ما هم شما رو لینک کردیم.


اجی زهرا
2 خرداد 92 14:55
داداشی گلم درس بخون تادکتر بشی.


اجی زهرای عزیز شما هم همین طور.