امیر رضای درسخون
باباجون امیر رضا امروز امتحان ترم داشت،صبح درس میخوند که گل پسری ما هم هوس درس خوندن کرد و کتابو از بابایی گرفت مشغول خوندن شد. مامان فدای پسریش بشه.
خدایا کدوم صفحه بدوم؟؟؟
آها..........پیداش کردم.......از دست این مامان و بابا........حواسم کجاست.........خودکارو گذاشته بودم لاش تا زودتر پیداش کنم...........از بس این بابایی استرسش رو به من منتقل کرد......
دیر شد...........یعنی میتونم تموم کنم.......
خسته شدم....دیگه بسه.......بیشتر از این قاطی میکنم.......امتحانم خراب میشه.....
شما رو به خدا میبینین این مامانی یه تغذیه هم نمیده ما بخوریم جون بگیریم برای امتحانای بعدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی