ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

فرشته آسمونی

وقتی امیر رضا می خواد غذا بخوره

1392/2/31 0:47
نویسنده : مامان امیررضا
449 بازدید
اشتراک گذاری

امیر رضای مامان وقتی ما داشتیم غذا میخوردیم دلش می خواست به همه چیز دست بزنه آقاجونش هم این قابلمه خالی شده برنج رو داد دست که ایشون هم...............خوش به حالش شد.

  خوشمزه             خوشمزه             خوشمزه            خوشمزه                     خوشمزه

اخش بالاخره گیرش اوردم

جانم ............ چه بخور بخوری بکنم

دیگه سیر شدم.........میتونین جمع کنین........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

فاطمه
31 اردیبهشت 92 8:03
خوشگل مامانی شما الان به گل پسر چه غذاهایی میدید ؟برنج هم بهش میدید؟


سلام اولا فرنی و حریر بادام و سوپ می دادم.الان پوره سیب زمینی و تخم مرغ و میوه هم می دم. برنج رو تازه وقتی رفت تو نه ماه شروع کردم. تو این عکس برنج رو نمیخورد داشت باهاش بازی میکرد، برنج دونه هاش کوچیک هست نمیتونه قشنگ بگیره و تو دهنش بذاره. راستی اب میوه هم میدم.
مریم
31 اردیبهشت 92 8:36
ای جوووووون...عزیز دل من یعنی این عکس سومی یه انقدر بامزه و باحال شده که آدم دلش می خواد بیاد قابلمه تو و برنج هاتو و خودت رو با هم بخوره!!!!
مریم
31 اردیبهشت 92 8:37
اول صبحی اینا رو دیدم، دلم نی نی خواست امیررضایی..


خاله مریم زودتر عروسی کنین، تا هم برای خودتون نفس و برای من یه دوست خوشجل بیارین.
حمیده
31 اردیبهشت 92 10:37
شکمووووووووووووووووووی من...

دلم برات یه ذره شده....

دستاشو نگاه....

امیررضا خودتو آماده کن که اینسری اومدم میخوام بیام بخورمت




ما منتظرتونیم، ولی عمه جونی من به اندازه کافی توسط مامانی و بابایی و آقاجون و عزیزجون و خلاصه عمه سکینه و بچه هاش دارم خورده میشم.

چی کار کنیم شما هم بیا بخور.......فدا کاری رو حال میکنی.......ما اینیم دیگه


خاله جون
31 اردیبهشت 92 11:25
خاله جونی فدات شه بخور که چاق و چله شی
مریم
31 اردیبهشت 92 12:34
دوست خوشجل، یا نامزد خوشجل؟؟!!
کدومش خاله؟؟[hr

نمیدونم خاله جون حالا بیاد، بعدا در موردش تصمیم میگیریم. شاید دخمل خوشگله نباشه یه پسر کاکل سری یه دوست واقعی برام اوردی.
ف یوسفی
31 اردیبهشت 92 13:43
من دوبار نظر گذاشتم ولی فکر کنم نیومد...


بله مثل اینکه نیومد چون که ما چیزی ندیدیم.
مریم
31 اردیبهشت 92 18:40
عزیز خاله، حالا درسته تو خیلی دوست داشتنی و خوردنی و عزیز و نازنینی، ولی من:

اگر بچه ام پسر بشه، حتما خودمو می ندازم توی دریا، که کوسه ها بخورنم!!

خاله دیگه هیچوقت حرفشم نزن که بچه من پسر بشه؟!




چرا خاله مریم جنس بچه که فرقی نمیکنه هر دو نعمت خداست فقط سالم و صالح باید باشه.ولی مریم جون من هم مثل شما خیلی دختر دوست داشتم تا جایی که وقتی تصمیم به بچه دار شدن گرفتم هزار تا روشی که دکتر گفت انجام دادم تا بچه ام دختر بشه، ولی خدا یه پسر بهم داد، تا نداشته باشی نمیدونی چیه. خدا رو شکر میکنم که صحیح و سالمه، ان شا الله که صالح هم تربیت میشه. یه مزه ای داره که نگو نپرس.


ف یوسفی
31 اردیبهشت 92 20:19
عززززززززززززززززززززززززیز عمه جونی....
این سومین باره که دارم یه نظر و می نویسم... ولی نمی دونم چرا نیومد..
جیگرمنه...معلومه برنجشخیلی چشمک می زد که با تمام اعضاو جوارح رفتی توش... دست و پاشو نگاه ... برنجو لگد می کرد یا می خوردی؟؟
از این به بعدم هیشکی حق نداره پسر منو بخوره... یعنی چی؟؟ پسر ما اینقدر تلاش می کنه تپل بشه..
می خواد بذاره عمه جونی اش اومد پاق و چله باشه که عمه جونی درسته قورتش بده!!!


بیا عمه جون.......منو از دست اینا نجات بده......چی بگم شما که درسته میخوای بخوری......خدایا یکی رو بفرست منو از دست اینا نجات بده