ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

فرشته آسمونی

مهمونی رفتن امیر رضا

1392/2/28 0:43
نویسنده : مامان امیررضا
312 بازدید
اشتراک گذاری

امشب جلسه خونوادگی خونه پسر عمه بابا جون امیر رضا بود.

پسر مامان طبق معمول اول مهمونی کلی سر حالهخوشمزه  خوشمزه  خوشمزه  خوشمزه  خوشمزه

اما یواش یواش که به اخر های مهمونی میرسیم.....ناراحت  ناراحت  ناراحت  ناراحت   ناراحت

بسه دیگه خسته شدم بریم خونه.کلافهکلافهکلافه

 

اینجا هم وقتی که اومدیم خونه انگار نه انگار که ایشون بود بی طاقت برای رفتن به خونه بود

تازه بازی کردنش شروع میشه...لبخند   لبخند    لبخند   لبخند   لبخند

بعد کلی بازی با بابا جونش، خسته میشه  و عزیز دل مامان میخوابهخوابخوابخوابخوابخواب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

محسن
28 اردیبهشت 92 8:42
با سلام با عضویت در سیستم پارس پا از تک تک بازدید کننده های وبلاگ خود درآمد کسب کنید. هم اکنون با ورود به آدرس سایت ما عضویت خود را قطعی کنید. با آرزوی موفقیت برای شما
فاطمه
28 اردیبهشت 92 10:20
ماشاءالله به این گل پسر ،گل پسر منم همینطوریه جایی میریم خوابش میاد ولی میرسیم خونه تازه بازی کردنش شروع میشه




سلام از اینکه سر زدی ممنون.
ف یوسفی
28 اردیبهشت 92 12:11
عشق عمه جووووووووووووون.. نفس من...خوب مهمونی و گشت و گذارت براهه ها...

خوش به حالت....

از عکسا معلومه که چقده تو شیطون شدی.. بس که وول می خوری عکسات تار شدن...

خوشجل من دلم برات یه ذره شده...


اره اونقدر وول می خورد که نگو.جای شما خالی...




عمه حمیده
28 اردیبهشت 92 22:18
یغ جیغوی عمه جووووووووونی..... وای عمه اگه بدونی چقده امیررضا شیطون و بانمک شده... همش میخواد بره دور دور کنه و ازاونجایی که کمی تنبل خان تشریف داره یه نفر باید این زحمتو بکشه.... کنار هرکی نشسته باشه دستاشو میگیره ومیخواد بلند شه بره دور دور کنه.... جیگری عمه ای ناز پسری بوووووووووووووس
خاله جون
30 اردیبهشت 92 22:29
دوست دارم خاله جونی
مسلم
31 اردیبهشت 92 8:52
شب جلسه اینقدرسرگرم بودم نتونستم یه دل سیرباهاش بازی کنم.


سلام آقا مسلم شما لطف دارید اون شب دختر خوشجل شما هم نبود که ما یه دل سیر ببینیمش