ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

فرشته آسمونی

نظرات (10)

عمه فاطمه
15 مهر 91 23:49
قربون پسری گلم برم که اینقدر خوشگل نگاه می کنه ... الهی فدات بشم امیرکم....





عمه فاطمه
17 مهر 91 19:05
الهی فدای گل پسرم بشم که چقدر چش خوشگله... الهیییییی موهاشو ببین چه مشکیه..ایشالله زیر سایه مادری و باباییش همیشه سالم و سلامت باشه...هزار تا بوس برا اون و مامان باباش.................


عمه جون
18 مهر 91 21:35
عمه فدای نگاهت بشه دووووووووووووووووووست دارم
مریم
19 مهر 91 16:38
سلام می کنم به مامان و بابای این نی نی کوچولوی نازنازی. راستش من دوست عمه حمیده گل پسرتون هستم و ازتون اجازه می خوام تا مهمون خونه قشنگ تون باشم.. اینم بگم که همین اول عاااااشق این پسر خوشگل چشم درشت متفکر خندون شدم! هزارماشالله اش باشه..ای شالله کنار مامان و باباش همیشه سالم و خوشبخت باشه. از خاطراتش براش بنویسید و کارها و شیرین زبونی هایی که آینده ها هر روز انجام می ده..بعدها همه این ها خاطره می شه براش. از عمه حمیده اش هم ممنونیم که این وبلاگ رو براش درست کرد.
مریم
19 مهر 91 16:41
راستش من پسر دخترخاله ام که چند ماه پیش به دنیا اومده بود،مرتب دستش و ناخن هاش رو می کشید توی صورتش و روی چشم هاش..تا اونجایی که یه بار صورتش رو زخمی کرده بود!! دیگه خاله ام اینا تصمیم گرفتن از همین دستکش هایی که شما اینجا کردید دست امیررضا جون،بکنن دستش.. الان که این دستکش ها رو دیدم،یاد اون فسقلی افتادم. حتما شما هم به همین خاطر دستکش دستش کردید..
مریم
22 مهر 91 21:51
قصد ندارن وبلاگ تو رو آپ کنن،کوچولوی من؟؟؟ این عمه حمیده ات کلا یه خورده تنبله
عمه جون
22 مهر 91 21:56
عمه جووووووون من هیچم تنبل نیست. سرش شلوغه.
مریم
23 مهر 91 10:02
امیررضا کوچولوی خوشگل،نمی دونم تو رو باید عمه خطاب کنم یا خاله؟..اما چون عمه حمیده ات اینجا هست،و کلا هم من و این عمه خانمت،زیاد با هم آب مون توی یه جوی نمی ره،من تو رو خاله صدا می کنم. خاله جون،از وقتی که وبلاگ تو گل پسر ناز رو دیدم،یه خورده وسوسه شدم که منم واسه نی نی ای که آینده ها خواهیم داشت،یه وبلاگ بسازم..بالاخره هم امروز صبح این کار رو کردم..حالا نگی این خاله مریم چقدر حسود بودااا..
مریم
23 مهر 91 10:04
خواستم بدونی که تو هم آینده ها یه دخترخاله یا پسرخاله خواهی داشت،که از الان ادرسش رو برات می ذارم،تا بعدها با هم دوست بشید
عمه فاطمه
23 مهر 91 22:04
ای خدا... من آخه چی کارکنم که از دیدنت سیربشم...!!! به مامن و باباتم بگو عکس های جدید بذارن تا بزرگ شدنتو ببینم...هزار تا بوووووس........