ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

فرشته آسمونی

ما اومدیم

سلام به امیررضا و همه دوستای گلم خیلی وقته که میخوام بیام و وبلاگ این پسر طلا رو بروز کنم ولی شیطنت های این پسملی و هم کارهای خودم این اجازه رو نداد. الانم که دارم مینویسم استرس امتحان دارم......سه شنبه 27 اسفند امتحان دارم 10 تا کتاب که هنوز وقت نکردم هیچ کدوم رو بخونم این چند وقت درگیر کلی کار بودم.........اول از همه مامان رفت تهران و عمل کرد و درگیر مهمونهای خونه اونا بودم که برا عیادت می اومدن........بعد از اون کارهای عملی که برا کلاس های ضمن خدمت باید انجام میدادم.......امسال هم باید خونه تکونی خونه خودم رو میکردم و هم خونه مامان........تازه از همه مهم تر باید خرید عید رو هم انجام میدادیم..........دیگه جونم براتون بگه درس ک...
22 اسفند 1392

ورود امیررضای مامان به هجده ماهگی

سلام به پسر گل مامان و دوستان گلم باز بیست و هشتم رسید...........و امیررضای مامان یه ماه بزرگتر شد............... زمان..........زمان................بایست.........چقدر زود گذشت پسری من بزرگ شده و آقا.............دیگه همه حرف های ما رو گوش میده و متوجه میشه.........اگه ازش کاری رو بخواییم برامون انجام میده............حرف زدنشو که دیگه نگو............... پسری مامان تو این یه ماه کلی پیشرفت داشته.......کلی کلمه دیگه یاد گرفته.........کلی کارها رو انجام میده که یکی از یکی با مزه تر......... آخر این ماه پسری واکسن داره از همین الان استرس این واکسن رو دارم..............آخه هر کی یه چی میگه.........یکی میگه بچه خیلی ا...
28 بهمن 1392

عکسای آتلیه امیررضا

سلام به پسری مامان و دوستان گلم بعد از چند ماه عکسای آتلیه پسری آماده شد...........دقیقا این عکسا روز جشن تولد پسری گرفته شد...... اون روز نه امیررضا خیلی حال داشت و نه ما خیلی وقت........... به خاطر همین خیلی از عکسای پسری راضی نیستم............ولی دیدنشون خالی از لطف نیست..... هر چند عکسا اسکن کردست ولی نمیدونم چرا خیلی با کیفیت نشدن........         این عکس هم وقتی رفتیم برا پاسپروت پسری عکس بگیریم گرفته شد........ خانوم عکاس گفت عکس اشانتیوم میخواین ما هم که کم میل نبودیم............ این عکس سه تایی رو گرفتیم.....       ...
21 بهمن 1392

رحلت بی بی معصومه(س)

اى دختر و خواهر ولايت بر ارض و سما مليكه در قم معصومه به كتيبه و به عصمت در كوى تو زنده، جان مرده قم تربت پاك پيكر توست گر فاطمه دفن شد شبانه كى گفته نهان زماست آن قبر آن قبر كه در مدينه شد گم مريم به برت اگر نشيند سازد به سلام سرو قد خم وفات كريمه اهل بيت حضرت معصومه (س) تسلیت باد   ...
20 بهمن 1392

برف بعد از شش سال

سلام به عزیز دل مامان و دوستان عزیزم جمعه بعد از شش سال برف اومد مازندران................. برف برا همه بچه ها یه ذوق خاص داره............حتی برا ما بزرگترا........... پسری مامان هم کلی دوق داشت همش میگفت منو ببرین پشت پنجره و با دست نازش برف رو نشون میداد میگفت بف بف ولی مازندران و بعد از شش سال برف..........نیومد و نیومد حالا که اومد کلی خرابی به بار آورد........... نمیخوام سیاسی بنویسم یعنی تو وبلاگ پسری جاش نیست......با همین باریدن برف گاز خیلی جاها قطع شده......برق ندارن و آبشون هم قطع شده.......مناطق دیگه کل زمستون رو برف دارن ولی اینقده مشکلی که ما تو این چند روز داشتیم رو ندارن از استرس مردیم..............آخه اگه گاز&nbs...
16 بهمن 1392

سورپرایز از طرف یه دوست

سلام به امیررضای گلم و همه دوستان این پست برا تشکر از یه فامیل عزیز و یه دوست خوبه........     چند وقت پیش ........نمیدونم شاید حدود یه ماه پیش خانوم پسر عموی بابای امیررضا که  از دوستان وبلاگی هم هست ........بله این فامیل عزیز و دوست گل کسی نیست جز صدیقه خانوم عزیز مامان فاطمه جونی خودمون............ تو پیام ها گذاشت که آدرس ایملت رو بذار میخوام  یه چیز برات بفرستم.......چون خودم ایمیل نداشتم باید آدرس یکی از آشنا ها رو میدادم که آدرس خواهرشوهر عزیز حمیده خانوم رو دادم.........خلاصه تا اون چیز رو برامون بفرسته مخ من و یه خواهر شوهر دیگم یعنی فاطمه خانوم به کار گرفته شد که چی میخواد بفرسته.......
8 بهمن 1392

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

سلام به امیررضا عزیز و دوستان گلم واااااااااااااااااااااای عزیز دل مامان و دوستان گلم نمیدونین.........این روزا وقتم کاملا پر شده.....برامون تا آخر اسفند پنجشنبه و جمعه ها کلاس ضمن خدمت گذاشتن......همین جوریش با این پسری گل نمیشد زود زود بیام حالا که اصلا نمیشه یعنی در واقع وقت نمیشه.....هم وقت با امیررضا بودنم کمتر شده وقتی میام خونه باید جبران کنم تا پسری یه موقع دچار کمبود محبت نشه و از طرفی باید به کارای خونه برسم......تازه باید درس هم بخونم دیگه از همین جا از همه دوستان که میان بهمون سر میزنن و من کمتر وقت میکنم بیام پیششون معذرت میخوام ایشالله هفته های آینده برنامه ریزیم بهتر میشه و جبران میکنم..... اینم چند تا عکس از جیگر م...
3 بهمن 1392

ورود امیررضا به 17 ماهگی

سلام به عشقم امیررضا عزیز و دوستان از اومدن امیررضای عزیز به زندگیمون 17 ماه میگذره.......     اومدنی که همه زندگیمون رو عوض کرد........ پسری مامان  که شیطون شده و با مزه........هر چند بودنش شب و روزمون رو قاطی پاتی کرد ولی همونشم شیرینه.......حتی برای یک لجظه دلم نمیخواد برگردم به روزهای آروم قبل از اومدنت...... وقتی حتی برای چند دقیقه میری بالا خونه عزیز جون و یا خونه عمه جون دلم برات تنگ میشه......سر کار رو که دیگه نگو......با اینکه خستم ولی دلم میخواد وقتی برمیگردم خونه بیدار باشی و وقتی میایم خونه اون مامایی گفتنت رو بشنوم و دلم غنج بره....   عزیزم دوستت دارم به ان...
28 دی 1392

بدون عنوان

    ا سلام به امیررضای عزیز و دوستان امروز جمعه است.......جمعه برای ما شیعیاان یه حس و حال دیگه ای داره....... جمعه ها یعنی انتظار.....انتظار ظهور فریاد رس بی کسان...... امسال سالروز به امامت رسیدن مولامون امام زمان(عج) مصادف شده با روز جمعه....... امیدوارم از یاران مولا باشیم.......اگه هم از یاران نبودیم از دشمنان اقا نباشیم...... خدایا خودت کمک کن تا امیررضا عزیز رو درست تربیت کنیم.......سرباز اقا بشه....... چندگاهیست وقتی می گویم:   «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»   با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد         ...
20 دی 1392